جدول جو
جدول جو

معنی فهمی کاشی - جستجوی لغت در جدول جو

فهمی کاشی
فهمی کاشی رند و نامراد است و اوقات خود را به تجارت میگذراند، عاشق پیشه هم هست ولی عشقش پایدار نیست، طبع شعر خوبی دارد و این ابیات از اوست:
تو از کس نگذری کش رخنه ای در جان نیندازی
من از حیرت نمیدانم که زخمی خورده ام یا نه،
#
باز اشکم سر آرایش مژگان دارد
بازم انگشت ملاقات بدندان دارد
#
از سر انگشت استغفار نتوان باز کرد
این گره هایی که محکم گشته بر زنار من،
#
اگر بر بستر من گل فشانی بردمد آتش
و گر بر تربت من آب ریزی دود برخیزد،
#
کشیده ام دو سه جام از شراب بیشرمی
خدا کند که دوچارم شوی در این گرمی،
#
بر همچو منی جلوه گریهای توحیف است
خود را منما تا بتمنای تو میرم،
#
صد آبله زد زبان و انگشت
از بسکه بلا شمار کردم،
#
بینم چو در رفتار او حیرت زمینگیرم کند
پا بر سر جان مینهد غافل نهادن این چنین،
#
گر چه رام دل بی صبر و قرارم نشدی
سر راهی نگرفتم که دوچارم نشدی،
(ترجمه تذکرۀ مجمع الخواص ص 200)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَ)
از شعرای دارالمؤمنین کاشان است. طبع خوشی داشته. صاحب دیوان بوده اما چون تحصیل مراتب علمی نکرده کلامش از عیب خالی نیست. این چند شعر از او نوشته شد:
تو ساده لوحی دل بین که در سر راهی
نکرده وعده نشاند به انتظار مرا.
بیت دیگر:
مرا هجر اینقدر آزار کرده ست
که از وصل توام بیزار کرده ست.
(از آتشکده چ سنگی ص 245).
فهمی کاشی، رند و نامرد است و اوقات خود را به تجارت میگذراند، عاشق پیشه هم هست ولی عشقش پایدار نیست. طبع شعر خوبی دارد و این بیت از اوست:
تو از کس نگذری کش رخنه ای در جان نیندازی
من از حیرت نمی دانم که زخمی خورده ام یا نه.
و نیز این ابیات:
باز اشکم سر آرایش مژگان دارد
بازم انگشت ملاقات به دندان دارد.
#
خانه ام شد بس که گرم از آه آتشبار من
میگریزد آفتاب از سایۀ دیوار من.
(از مجمعالخواص صادقی کتابدار ص 200).
وی از شعرای روزگار صفویه است
لغت نامه دهخدا