- فهمی کاشی
فهمی کاشی رند و نامراد است و اوقات خود را به تجارت میگذراند، عاشق پیشه هم هست ولی عشقش پایدار نیست، طبع شعر خوبی دارد و این ابیات از اوست:
تو از کس نگذری کش رخنه ای در جان نیندازی
من از حیرت نمیدانم که زخمی خورده ام یا نه،
#
باز اشکم سر آرایش مژگان دارد
بازم انگشت ملاقات بدندان دارد
#
از سر انگشت استغفار نتوان باز کرد
این گره هایی که محکم گشته بر زنار من،
#
اگر بر بستر من گل فشانی بردمد آتش
و گر بر تربت من آب ریزی دود برخیزد،
#
کشیده ام دو سه جام از شراب بیشرمی
خدا کند که دوچارم شوی در این گرمی،
#
بر همچو منی جلوه گریهای توحیف است
خود را منما تا بتمنای تو میرم،
#
صد آبله زد زبان و انگشت
از بسکه بلا شمار کردم،
#
بینم چو در رفتار او حیرت زمینگیرم کند
پا بر سر جان مینهد غافل نهادن این چنین،
#
گر چه رام دل بی صبر و قرارم نشدی
سر راهی نگرفتم که دوچارم نشدی،
(ترجمه تذکرۀ مجمع الخواص ص 200)
تو از کس نگذری کش رخنه ای در جان نیندازی
من از حیرت نمیدانم که زخمی خورده ام یا نه،
#
باز اشکم سر آرایش مژگان دارد
بازم انگشت ملاقات بدندان دارد
#
از سر انگشت استغفار نتوان باز کرد
این گره هایی که محکم گشته بر زنار من،
#
اگر بر بستر من گل فشانی بردمد آتش
و گر بر تربت من آب ریزی دود برخیزد،
#
کشیده ام دو سه جام از شراب بیشرمی
خدا کند که دوچارم شوی در این گرمی،
#
بر همچو منی جلوه گریهای توحیف است
خود را منما تا بتمنای تو میرم،
#
صد آبله زد زبان و انگشت
از بسکه بلا شمار کردم،
#
بینم چو در رفتار او حیرت زمینگیرم کند
پا بر سر جان مینهد غافل نهادن این چنین،
#
گر چه رام دل بی صبر و قرارم نشدی
سر راهی نگرفتم که دوچارم نشدی،
(ترجمه تذکرۀ مجمع الخواص ص 200)
